در اولین روز من در نیویورک، با یک پسر ناز آشنا شدم که به من پیشنهاد داد که اطراف را نشان دهم. کمی من می دانستم، او یک بازیکن بدنام بود. پس از چند معاشقه بی ضرر، من را به محل خود برد، جایی که همه چیز وحشی شد. او به شدت من را گرفت، من را در تقدیر چسبناک خود پوشاند.