اسکارلت، یک نوجوان خشمگین، به دنبال آرامش برای ناراحتی ظاهری پدربزرگش است. او که شیفته خواسته های پنهان او شده است، بدن خود را به عنوان یک درمان پیشنهاد می کند. برخورد آنها تشدید می شود و به اوج پرشور چهره لعنتی می رسد و چهره او را با ذات او آراسته می کند.